همیشه حسادتی دارم نهفته در درونم ...حسادتی به تو به این قلب پاک و بی ریا به تو که آنقدر پاک هستی که من را با این همه بدیهایم دوست داری و من را دختر بهار مینامی... دختری مثل تو جایش بین فرشته هاست ...به زیبایی گلهای همیشه بهار و به طروات باران بهاری همیشه دوستت دارم ...همیشه تو را دوست خودم مینامم!!!دوستت دارم!!!!
صدا کن مرا صدای تو خوب است!!!همیشه به داشتن دوستی مثل تو افتخار میکنم!!!تو همیشه برای من آغاز بهاری هر چند من آغاز پاببزم!!!
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد دل را به کف هر که دهم باز پس آرد گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی ؟ در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست در انجمن عقل فروشان ننهم پای تا چند کنی قصه ی اسکند و دارا از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد
ببخشید من متوجه نشدم شما رو چی باید نامید؟
همه فصلای خدا قشنگه...
یعنی من چی بگم؟ همون دخت بهار؟
راستی مگه پاییز چشه؟
خب ما که پاییز دنیا اومدیم چی؟
آره عزیزم من دخت بهار هستم!!آره پاییز رو هم خیلی دوست دارم خیلی!!